وبلاگ شخصی مریم دارینی دلنوشته ها |
||||||||||||||||
پنج شنبه 14 آذر 1392برچسب:, :: 19:3 :: نويسنده : مریم
....به کرم سبز بينديش !
وقتی با خانواده هستی لبخند بزن , چون خیلی ها در آرزوی خانواده هستند وقتی میری سرکار لبخند بزن , چون خیلی ها در آرزوی پیدا کردن کار هستند وقتی تنت سالم و تندرست هست لبخند بزن , چون ادمهای مریض تاوان خیلی سختی برای سلامتی می پردازن وقتی زنده هستی لبخند بزن , چون مردگان در ارزوی زندگی دوباره برای انجام کارهای نیک هستند وقتی داری خدای خودت رو عبادت میکنی لبحند بزن , هستند کسانی که گاو را عبادت میکنن لبحند بزن , چون خودت هستی و خیلی ها در ارزوی اینن که جای تو باشن
یک شنبه 10 آذر 1392برچسب:, :: 22:35 :: نويسنده : مریم
دغدغه های غضنفر ..... :)))))))))))))
1- وقتی برق میره کجا میره؟ 2- چرا جعبه پيتزا مربعه, خودش گرده, موقع خوردن مثلثه؟! 3- استامینوفن از کجا میدونه ما کجامون درد میکنه؟ 4- وقتی میگن بگیر بخواب, ما چی رو باید بگیریم؟... 5- وقتی میگن به افتخارش دست بزنید, دقیقا به کجاش باید دست بزنیم؟ 6-چرا از جمعه تا شنبه اینقدر کم طول میکشه ولی از شنبه تا جمعه اینقدر طول میکشه؟ 7-این که میگن بین خودمون باشه دقیقاکجامون باید باشه؟ 8-پس کی این حقوق بشر رو میریزن به حسابمون؟ 9- دفتر مقام معظم رهبری چند برگه؟ 10- آیا میشه رو میز نهارخوری شام هم خورد؟ 11-پشم شیشه دقیقا کجای شیشه در میاد؟ 12-آیا برای گرفتن شناسنامه المثنی, اصل شناسنامه هم لازمه؟ 13-آیا برای آزمایش الهی باید ناشتا بود؟
یک شنبه 10 آذر 1392برچسب:, :: 22:29 :: نويسنده : مریم
کوتاه و آموزنده : مثل دانه های قهوه باش!
زن جوانی پیش مادر خود میرود و از مشکلات زندگی خود برای او میگوید و اینکه او از تلاش و جنگ مداوم برای حل مشکلاتش خسته شده است. مادرش او را به آشپزخانه برد و بدون آنکه چیزی بگوید سه تا کتری را آب کرد و گذاشت که بجوشد. سپس توی اولی هویج ریخت در دومی تخم مرغ و در سومی دانه های قهوه. بعد از بیست دقیقه که آب کاملاً جوشیده بود گازها را خاموش کرد و اول هویج را در ظرفی گذاشت، سپس تخم مرغها را هم در ظرفی گذاشت و قهوه را هم در ظرفی ریخت و جلوی دخترش گذاشت. سپس از دخترش پرسید که چه میبینی؟ او پاسخ داد : هویج، تخم مرغ، قهوه. مادر از او خواست که هویجها را لمس کند و بگوید که چگونهاند؟ او این کار را کرد و گفت نرمند. بعد از او خواست تخم مرغها را بشکند، بعد از این که پوسته آن را جدا کرد، تخم مرغ سفت شده را دید و در آخر از او خواست که قهوه را بچشد. دختر از مادرش پرسید مفهوم اینها چیست؟ مادر به او پاسخ داد: هر سه این مواد در شرایط سخت و یکسان بودهاند، آب جوشان، اما هرکدام عکسالعمل متفاوتی نشان دادهاند. هویج در ابتدا بسیار سخت و محکم به نظر میآمد اما وقتی در آب جوشان قرار گرفت به راحتی نرم و ضعیف شد. تخم مرغ که در ابتدا شکننده بود و پوسته بیرونی آن از مایع درونی آن محافظت میکرد، وقتی در آب جوش قرار گرفت مایه درونی آن سفت و محکم شد. دانه های قهوه که یکتا بودند، بعد از قرار گرفتن در آب جوشان، آب را تغییر دادند. مادر از دخترش پرسید: تو کدامیک از این مواد هستی؟ وقتی شرایط بد و سختی پیش میآید تو چگونه عمل میکنی؟ تو هویج، تخم مرغ یا دانه های قهوه هستی؟ به این فکر کن که من چه هستم؟ آیا من هویج هستم که به نظر محکم میآیم، اما در سختیها خم میشوم و مقاومت خود را از دست میدهم؟ آیا من تخم مرغ هستم که با یک قلب نرم شروع میکند اما با حرارت محکم میشود؟ یا من دانه قهوه هستم که آب داغ را تغییر داد؟ وقتی آب داغ شد آن دانه بوی خوش و طعم دل پذیری را آزاد کرد. اگر تو مانند دانه های قهوه باشی هر چه شرایط بدتر میشود تو بهتر میشوی و شرایط را به نفع خودت تغییر میدهی. مشکلات فرصتهایی هستند که به ما داده شده تا بتوانیم جوهر وجود خود را آشکار کنیم. این جمله را برای خود تکرار کنید : آنچه مرا نکشد، مرا قوی تر خواهد ساخت و من شرایط سخت را به نفع خود تغییر می دهم.
از مترسکی سوال کردم: آیا از تنها ماندن در این مزرعه بیزار نشدهای ؟ پاسخم داد : در ترساندن دیگران برای من لذتی به یاد ماندنی است! پس من از کار خود راضی هستم و هرگز از آن بیزار نمیشوم! اندکی اندیشیدم و سپس گفتم : راست گفتی! من نیز چنین لذتی را تجربه کرده بودم! زیرا کسی نمی تواند چنین لذتی را ببرد مگر آنکه درونش مانند من با کاه پر شده باشد!!! جبران خلیل جبران
جمعه 8 آذر 1392برچسب:, :: 17:43 :: نويسنده : مریم
پادشاهی جایزه بزرگی برای هنرمندی گذاشت که بتواند به بهترین شکل، آرامش را تصویر کند. نقاشان بسیاری آثار خود را به قصر فرستادند. آن تابلو ها، تصاویری بودند از جنگل به هنگام غروب، رودهای آرام، کودکانی که در خاک می دویدند، رنگین کمان در آسمان، و قطرات شبنم بر گلبرگ گل سرخ. پادشاه تمام تابلو ها را بررسی کرد، اما سرانجام فقط دو اثر را انتخاب کرد. اولی ، تصویر دریاچه آرامی بود، که کوههای عظیم و آسمان آبی را در خود منعکس کرده بود. در جای جایش می شد ابرهای کوچک و سفید را دید، و اگر دقیق نگاه می کردند، در گوشه چپ دریاچه، خانه کوچکی قرار داشت، پنجره اش باز بود، دود از دودکش آن بر می خواست، که نشان می داد غذای گرمی آماده است . تصویر دوم هم کوهها را نمایش می داد. اما کوهها ناهموار بود، قله ها تیز و دندانه ای بود. آسمان بالای کوهها بطور بیرحمانه ای تاریک بود، و ابرها آبستن آذرخش، تگرگ و باران سیل آسا بود. این تابلو هیچ با تابلو های دیگری که برای مسابقه فرستاده بودند، هماهنگی نداشت. اما وقتی آدم با دقت به تابلو نگاه می کرد، در بریدگی صخره ای شوم، جوجه پرنده ای را می دید. آنجا، در میان غرش وحشیانه طوفان، جوجه گنجشکی، آرام نشسته بود. پادشاه درباریان را جمع کرد و اعلام کرد که برنده جایزه بهترین تصویر آرامش، تابلو دوم است. بعد توضیح داد : “آرامش آن چیزی نیست که در مکانی بی سر و صدا، بی مشکل و بی کار سخت یافت می شود، چیزی است که می گذارد در میان شرایط سخت، آرامش در قلب ما حفظ شود. این تنها معنای حقیقی آرامش است…” جمعه 8 آذر 1392برچسب:, :: 17:12 :: نويسنده : مریم
دلبسته ي کفشهایم بودم. کفش هايي که يادگار سال هاي نو جواني ام بودند سر تا پاي خودم را كه خلاصه ميكنم، ميشوم قد يك كف دست خاك
دو شنبه 4 آذر 1392برچسب:, :: 22:16 :: نويسنده : مریم
پروفسور فلسفه با بسته سنگینی وارد کلاس درس فلسفه شد و بار سنگین خود
دو شنبه 4 آذر 1392برچسب:, :: 21:40 :: نويسنده : مریم
دوست داشتن کسی که لایق دوست داشتن نیست اسراف محبت است دل های بزرگ و احساس های بلند، عشق های زیبا و پرشکوه می آفرینند به سه چیز تکیه نکن ، غرور، دروغ و عشق.آدم با غرور می تازد،با دروغ می بازد و با عشق می میرد اما چه رنجی است لذت ها را تنها بردن و چه زشت است زیبایی ها را تنها دیدن و چه بدبختی آزاردهنده ای است تنها خوشبخت بودن! در بهشت تنها بودن سخت تر از کویر است اکنون تو با مرگ رفته ای و من اینجا تنها به این امید دم میزنم که با هر نفس گامی به تو نزدیک تر میشوم . این زندگی من است وقتی خواستم زندگی کنم، راهم را بستند.وقتی خواستم ستایش کنم، گفتند خرافات است.وقتی خواستم عاشق شوم گفتند دروغ است.وقتی خواستم گریستن، گفتند دروغ است.وقتی خواستم خندیدن، گفتند دیوانه است.دنیا را نگه دارید، میخواهم پیاده شوم اگر قادر نیستی خود را بالا ببری همانند سیب باش تا با افتادنت اندیشهای را بالا ببری
آخرین مطالب پيوندها
تبادل لینک
هوشمند نويسندگان
|